جدول جو
جدول جو

معنی جرقه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

جرقه زدن
آییژکیدن خرفکیدن
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
جرقه زدن
لشرارةً
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به عربی
جرقه زدن
Spark
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جرقه زدن
étinceler
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جرقه زدن
chisporrotear
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
جرقه زدن
искрить
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به روسی
جرقه زدن
Funken schlagen
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
جرقه زدن
іскрити
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جرقه زدن
iskra
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
جرقه زدن
火花
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به چینی
جرقه زدن
faísca
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جرقه زدن
scintillare
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
جرقه زدن
ניצוץ
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به عبری
جرقه زدن
火花を散らす
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
جرقه زدن
vonken
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به هلندی
جرقه زدن
ประทุ
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
جرقه زدن
memercikkan
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
جرقه زدن
چنگاری نکالنا
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به اردو
جرقه زدن
স্ফুলিঙ্গ ছড়ানো
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
جرقه زدن
kuwaka
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
جرقه زدن
kıvılcım çıkarmak
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
جرقه زدن
चिंगारी उड़ाना
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به هندی
جرقه زدن
불꽃을 튀기다
تصویری از جرقه زدن
تصویر جرقه زدن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرعه زدن
تصویر قرعه زدن
انتخاب تصادفی از طریق قرعه، قرعه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسه زدن
تصویر پرسه زدن
راه رفتن بی هدف، گردش کردن در کوچه و بازار، راه رفتن و دریوزگی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرقه شدن
تصویر غرقه شدن
فرو رفتن در آب و غرق شدن
فرهنگ فارسی عمید
اشک ریختن: چندان که زدم گریه باین شعله جانسوز ساکن نشد آتش زدرون آب زبیرون. (میرشاهی)
فرهنگ لغت هوشیار
قرعه انداختن: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند (حافظ 125)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرقه شدن
تصویر غرقه شدن
در آب فرو رفتن غرق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
در این چامه میرخسرو: چون به پنجم سپهر کرد آرام طرقو زد چو چاوشان بهرام راه دهید گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلقه زدن
تصویر حلقه زدن
گرد نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرقه شدن
تصویر جرقه شدن
از جا دررفتن و خشمناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسه زدن
تصویر پرسه زدن
((~. زَ دَ))
گردش بیهوده اشخاص بی کار، رفتن مریدی به دستور پیر در بازارها و کوی ها به گدایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرسه زدن
تصویر پرسه زدن
Prowl
دیکشنری فارسی به انگلیسی